میرزاعبدالله صبا یا صبای میرزاعبدالله؟

جستاری از: آروین صداقت ‌کیش

سرانجام ردیف میرزاعبدالله به روایت و قلم ابوالحسن صبا که از مدتی قبل خجسته خبرِ پیدا شدنش در میان اسناد باقی‌مانده از فرامرز پایور به گوش می‌رسید، منتشر شد. دفتر اول، شامل دستگاه همایون را «خانه پایور» به شکلی روشمند تصحیح، مقابله، و به شکلی ارجمند و شایسته چاپ و منتشر کرده و قرار است بقیه را نیز منتشر کند. مطابق راه و رسم معمول این روزها و البته خانه پایور و خانه هنر خرد نیز، جشنی درخور برای رونمای کتاب گرفته بودند و برخی سرآمدان و نام‌آوران را به شادیانه فراخوانده بودند.

جمع مزین به شمار زیادی از علاقه‌مندان و دانشجویان و موسیقی‌دانان بود که نشان از اهمیت رخداد می‌داد. و این اهمیت در چیست؟ آیا چنان که سه سخنران بلندآوازه‌ی برنامه (حسین علیزاده، داریوش پیرنیاکان و مجید کیانی هر سه از وابستگان جریان بازگشت و درنتیجه از محشوران با ردیف میرزاعبدالله) به شکل‌های گوناگون اشاره کردند اهمیت در خود صباست و عمل موسیقایی‌اش؟ اهمیت در نزدیکی زمان نغمه‌نگاری شدن این ردیف‌هاست که آنها را در زمره‌ی متن‌های اولیه‌ نغمه‌نگاری ردیف قرار می‌دهد؟ اهمیت در این است که برخلاف دیگر راوی به‌نام ردیف میرزاعبدالله (نورعلی‌خان برومند) اولا صبا مستقیما شاگرد میرزاعبدالله بوده است و ثانیا به عنوان موسیقی‌دان بسیار خلاق و اثرگذار بر جریان هنری روزگار خویش شناخته می‌شود نه فقط ردیف‌دان؟ اهمیت در این است که متن با فاصله‌ی زمانی بسیار کمی (کمی بیش از یک دهه) نسبت به عهد آموزش صبا نزد میرزاعبدالله (اواخر دهه‌ی ۱۲۸۰ اوایل دهه‌ی ۱۲۹۰) نوشته شده است و در نتیجه احتمال دقت بیشتری از آنها می‌رود؟ یا در این است که فرصتی فراهم می‌کند برای مقایسه میان دو روایت متفاوت از ردیف که به فاصله‌ی چند دهه از یکدیگر ثبت و ضبط شده‌اند؟ خلاصه این که آیا این متن اهمیت موسیقی‌شناختی تاریخی دارد؟ با توجه به زمان درس گرفتن صبا و اسماعیل‌ خان قهرمانی پرده از تحولات و تغییرات ردیف نزد خود میرزاعبدالله برمی‌دارد؟ آیا راهبرد و رویکردهایی که تصحیح انتقادی متن توسط کارگروه به کار گرفته شده چیزی به دنیای موسیقی و موسیقی‌شناسی ما می‌آموزاند و راهی پیش پای پژوهندگان ردیف می‌گستراند یا عیاری می‌شود برای نشر دیگر نغمه‌نگاری‌های قدیمی بازیافته؟

همه در سخنشان -و البته فراهم آورندگان در عملشان نیز- آورده بودند که کشف و از آن مهم‌تر نشر چنین سند تاریخی سترگی، اهمیت فراوان دارد. اما به راستی چرا این چند نغمه‌ی نگاشته به خط صبا سند است و تاریخی است و مهم است؟ ردیف میرزاعبدالله صبا چه دارد بیش از این همه ردیف که تاکنون منتشر شده است؟ همه‌ی اینها و بسیاری پرسش‌های دیگر که می‌توان پس از این مطرح کرد وجه‌های پرشمار ارج و ارزش یک متن مرجع در تاریخ موسیقی ما است. این متن به برکت خود و در پرتو ریزبینی بسیار، می‌تواند بسی پرسش‌ها طرح کند و دیدگان ما را بر چشم‌اندازهای تازه‌ای درباره‌ی متن‌های مرجع موسیقایی بگشاید.

گذشته از این پرسش‌های نگریک که همه در جای خود ارجمنداند، در جریان برنامه چیزکی بود که می‌ارزد به آن چشم بدوزیم و معنایش کنیم شاید پاسخی بیابیم برای این پرسش که نغمه‌نگاری صبا از ردیف میرزاعبدالله (یا هر سند مشابه) در روزگار مرجعیت تقریبا تام و تمام این ردیف در محیط‌های آموزشی، در روزگار متن مرجع شدن و تصلب ردیف از چه راهی جز آموزش رسمی ممکن است به صحنه‌ی عمل موسیقایی بازگردد (و البته هر متن مرجع دیگر نیز).

اجرای دو نفره‌ی بهار امراللهی و هوشمند عبادی از بخش‌هایی از دستگاه همایون این ردیف نوعی نقطه‌ی گسست تکان‌دهنده بود. ما نمونه‌های مشابهی از اجرای آموزشی یا غیرآموزشی یک ردیف معین را پیش از این هم دیده‌ایم (گرچه اغلب به شکل ضبط و نه اجرای زنده) و اغلب در موقعیت‌های هنری آن را نشانه‌ی کمبود یا فقدان خلاقیت تلقی کرده‌ایم. اما حضور چنین تجربه‌ای در برنامه‌ای که رونمای یک سند مهم تاریخی است، اجرا و راه و روش‌اش را در موقعیتی خاص قرار می‌دهد. برخورد دو نوازنده (و شاید طراحی نام‌نابرده که احتمالا یکی از دو نوازنده بود یا کس دیگری) با متن چند گوشه از ردیف، شامل دیدن آن به شکل یک اثر بود. آنها آن متن/اثر را مخصوصا در بُعد دینامیک، تُندای اجرا و لحظاتی گذرنده به سان ابر بهاری بافت و رنگ صوت، تفسیر کرده بودند. جملات ردیف میرزاعبدالله به شکل یک دونوازی تمهیدشده نواخته و به خصوص رنگ‌آمیزی ابزار شکل‌گیری بافت شده بود. از یک سو دگرگونی‌های شدت و ضعف صدا و رجیستر صوتی -که بخشی حاصل واقعیت تغییر سازها از تار (سازی که صبا براساس آن نغمه‌نگاری کرده است) به نی و قانون بود- در پیوند با جمله‌بندی و از سوی دیگر سیالیت تندا آنچه را که نواخته می‌شد به یک نوع خاص از اجرای این ردیف تبدیل می‌کرد؛ یک اجرای امروزین.

تا پیش از این یک متن از این دست اغلب برای مقاصد آموزشی بدون هر گونه آرایه‌ها و پیرایه‌های هنری اجرا می‌شد. با وجود این که در اکثر موارد «واقعا» دسترسی به هر نوع «اصل» ناممکن بود این خیال وجود داشت و به عنوان یک حقیقت مسلم پذیرفته می‌شد که در چنان اجراهایی لازم است به یک اصل یا یک بیان اصلی وفادار باشیم. چنین برخوردی را خیلی از موسیقی‌دان‌های خلاقْ خشک و عاری از آفرینش می‌یافتند و در اجرای هنری کنار می‌گذاشتند و می‌گذشتند. در عوض آنها چه می‌کردند؟ ادعای غالب در مورد کارشان این بود که آنها روابط ردیف را همچون الگوواره‌هایی برای آفرینشْ درونی کرده‌اند و می‌توانند براساس آن نغماتی تازه بیافرینند. آنها جملاتی خلق می‌کردند که بسته به وابستگی سبکی و میزان خلاقیت‌شان در عین این که اغلب اوقات قابل بازشناسی به عنوان واحد‌های شناخته‌شده‌ی ردیف بود (گوشه‌ها و جمله‌ها و …) هیچ‌کدام به طور مشخص نسخه‌برداری از هیچ متن ردیف مشخصی نبود یا دست‌کم با میزانی قابل توجه از تغییرات نسبت به متن‌های شناخته‌شده آفریده می‌شد. این نوع برخورد را در طیفی از دگره‌سازی هنرمندانه روی متن‌های ردیفی تا بِداهنگسازی(۱) براساس کلیت روابط دستگاهی می‌شناسیم.

اما اکنون با همه‌ی زمینه‌های برشمرده ذیل برنامه‌ای برای یک روایت تازه از مهم‌ترین متن مرجع ردیفی پنج دهه‌ی گذشته، اجرایی پیش رو ایستاده است که هم از لحاظ نغمات و … یک متن مشخص را دستمایه‌ی کار خود کرده و هم در بعضی ابعاد به گونه‌ای از آن فاصله گرفته که به هیچ‌کدام از دو رویکرد مدرسه‌ای یا ملودی‌پردازانه/بداهنگسازانه نمی‌ماند. این چیزی نیست جز اجرای هنرمندانه‌ی ردیف همچون اثر تفسیرپذیر. چنین اجرایی افزون بر آن که یکی از راه‌های رویارویی با چنین متن‌هایی و گذر از تصلب احتمالی‌شان را نشان می‌دهد پرسشی هم در پیوند با صبا مطرح می‌کند. و آن این است که کشف امروزی متن و موقعیتش میرزاعبدالله را از آن صبا کرده است یا صبا را از آن میرزاعبدالله؟ برای آن که تفاوت دیده شود کافی است موقعیت را با زمانی که برومند روایت خویش را از همین ردیف پیش گذاشت بسنجیم. البته با در نظر داشتن این که صبا برخلاف برومند خود به تنِ خویش فاعل این پیش‌ گذاشتن نیست بلکه ادراک امروزین بعضی از ما از صباست که فاعل این نگاه تازه است و موقعیت زیباشناختی امروزین که زمینه‌ی آن را می‌سازد. بازتفسیر ردیف همچون اثر تمام شدهْ میرزا عبدالله را از آنِ خوانش امروزین ما از صبا می‌کند و از این راه روزنه‌ای در تصلب می‌گشاید. و شاید اگر فراگیر شود مرحله‌ای دیگر در تحول ردیف را به نمایش بگذارد.

گذشته از اینها، آیا متصور است کنشی دیگر بر همین متنْ وارون این عمل کند و صبا را به دامان میرزا عبدالله بازگرداند؟ یعنی آیا صبا بودن نغمه‌نگار با همه‌ی ویژگی‌های تاریخ و سبکی که در نهایت او را ذیل آن می‌شناسیم تاثیری دارد در این که ما چنین تفسیری را در این حد که قابل ارائه در موقعیتی تا این حد نشان‌دار باشد، مجاز بدانیم؟ به بیان دیگر چه اندازه اعتبار چنین تفسیرهایی به بافتار زمینه مربوط است و چه اندازه «صبا بودن» بخشی از این بافتار است؟

پی‌نوشت

۱- بِداهنگسازی واژه‌ای است که آن را از ترکیب دو واژه‌ی بداهه و آهنگسازی ساخته و بر سیاق comprovisation و به عنوان معادل آن پیش از این پیشنهاد داده‌ام. معنای آن نوعی آفرینش موسیقایی است که بداهه از هیچ نیست همان طور که آهنگسازی از پیش تعیین‌شده‌ی صرف هم نیست. باور غالب در موسیقی‌شناسی امروز ایران این است که الگوی اصلی آفرینش در موسیقی کلاسیک ما نه بداهه‌ی صرف که بِداهنگسازی است.

منبع: خانه پایور

رسانه نقد هنری

رسانه مستقل نقد و پژوهش هنر در همکاری فرهنگی با فصلنامه مطالعات هنر و زیباشناسی

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا