پرفورمنس در خیابان
تئاتر ابزاری است برای رسیدن به فرا تر از تئاتر.
پرفورمنس در خیابان
پرفورمنس در خیابان_نقد هنری
پرفورمنس در خیابان_یکی از تمرینات تئاتر اکسپریمنتال قبل از هر چیزی رسیدن به یک امر و پیکره واحد است. با بروز عواطفی که آنچنان تغییر شکل میدهند که با هر گونه عدم شباهت در نهایت به یکدیگر نزدیک و به هم میرسند. همواره گفته ایم که تئاتر تجربی چیزی نیست جز « تولد احساسات در زیر پوست » کشف ناشناخته های آشنا و دیدن آنچه که اتفاق می افتد از زاویه ای دیگر.
همیشه یک موقعیت مناسب وجود دارد و ما آنقدر سرمان شلوغ است که فرصت نمیکنیم اصلا از خودمان بپرسیم که واقعا چرا تئاتر ؟ آیا تئاتر یک امر منسوخ است؟ آیا چیزی عجیب ، غریب و از مد افتاده مانند یک بنای تاریخی است ؟ آیا صحنه جایگاه واقعی در زندگی داشته باشد ؟ چه جایگاهی دارد ؟ چه خدمتی را انجام میدهد ؟ ویژگی منحصر به فرد آن کدام است ؟ آیا میتوان از دل تئاتر چیزی را بیرون کشید که به کمک ما در زندگی بشتابد ؟ آیا چیزی فرای زندگی حقیقی است ؟ پیتر بروک به عنوان یکی از مهم ترین نظریه پردازان و کارگردان تئاتر ، از تئاتر اینطور یاد میکند : بازتاب زندگی است. انگار که توانایی تکرار زندگی را داشته باشد. همانطور که میدانیم ما در زندگی حقیقی توانایی تکرار روز را نخواهیم داشت اما در تئاتر فرق میکند. در تئاتر هرچیزی ممکن است. صد ها بار میتواند تکرار شود. نوعی آفرینش چرخه ای است. نوعی تجویز قوی تر.
پیتر بروک در کار خود چند عنصر مهم را اعلام میکند: انگیزش درونی فرد در تئاتر باید ساده ، موجز و شفاف باشد که نوعی تلخیص را در پی بگیرد. بازیگران باید در برابر ملزومات حساس باشند. بازیگر باید به شفافیت برسد و سبک باشد.
اهمیت تجربیات مستقیم منوط بر بداهه سازی است. محل تمرینات بروک معمولا برای تماشاگران غیرمتعارف تلقی میشود. مدارس ، بیمارستان ها ، خیابان ها و …هدف از این تمرینات شکستن پیوند اجرا کننده با بیرون و شکستن انرژی مبادله است. ضرورت وجود ساختار و اعتقاد راسخ بر فرم و آزادی.
تئاتر ابزاری است برای رسیدن به فرا تر از تئاتر.
تئاتر سازی برای خلق روح است و کار تئاتر به منزله یادآوری مثبتی است که قصه ای در حال روی دادن است. نوعی خود پژوهی که اتفاق می افتد.
علاوه بر این ها کوک سازی و شبکه نامرئی از مهم ترین عناصر بروک است که شناخت آنها برای کسانی که علاقه مند به تئاتر هستند بسیار کمک کننده خواهد بود.
بدن جایگاه تفکر میشود و روان تن ساخته میشود. تمامی باور ها و عواطف در تئاتر تجربی و پرفورمنس آرت توسط بدن است که نشان داده میشود. بدن و روان به یکبارچگی میرسد که بروک آن را شفافیت می نامد. در لحظه شفافیت مانند انواع خاص تصرف که در آن هشیاری از بین نمیرد ، اجرا کنندگان تئاتر به خود زندگی میرسند که به اعتقاد بروک زیر فرم های تئاتری وجود دارد. حقایق اصلی یا کاملا خارج از وجود فرد است یا از زیرلایه های عمیق روح نشات میگیرد.
همه چیز باید سریع و رها باشد. در هرمورد زندگی ای که ما جستجو میکنیم به معنی شکستن چند عادت است که ارتعاشات اضافی به هرحال باید از جایی دور ریخته شوند.
ما در این گزارش از هنرجویان اولین دوره کارگردانی تئاتر اکسپریمنتال در مجموعه کارتوشری ( کارتوشری در معنای لغوی منطقه ای است در ناحیه ۱۲ وینستنس پاریس که اولین تمرینات گروه آریان مینوشکین در آنجا اتفاق افتد و ما با الهام از آن بعد دیگری از تئاتر تجربی ، آموزش و تجربه را ایفا کردیم ) خواستیم که تجربه و نگاه خود را نسبت به تمرین « پیاده روی بدون استفاده از کلمات و تلاش برای وحدت بخشیدن به گروه » را با توجه به آنچه که در سه جلسه ابتدایی در کلاس آموختند بیان کنند.
هدف از این تمرین به چالش کشیدن هنرجویان دوره و ارائه بهتر آن چیزی است که تحت عنوان تئوری تئاتر در کلاس شنیده اند
این تمرین نقطه آغازی است بر پیدا کردن آنچه که پیشینیان ما در تئاتر در باب آن صحبت کرده بودند. هدف تمرین صحت بخشیدن بر همین جمله است :
تشخیص چیزی که از درون می آید و آنچه که از بیرون می آید که در نهایت تمامی این ها بر هم تاثیر میگذارند.
با هم نظرات چندنفر از هنرجویان اولین دوره کارگردانی تئاتر موسسه کارتوشری را در باب این تجربیات و کشف کردن میخوانیم:
بهار:
فضا و اتمسفری که وجود دارد و هیچ گاه دیده نمیشود. آنچنان سبک و آزاد گام برداشته میشود که انگار جزئی از خیابان هستیم. درونیات خودمان در کشمکش با بیرون موفق میشود. حس کردن لحظه ای که داخلش هستیم واقعی تر میشود. بدن واحدی که ساخته میشود باعث ایجاد تعهد، همدلی و با هم بودن میشود. حمایت کردن از همدیگر بیشتر از چیزی بوده که در لحظه نمایان میشود.
رکسانا:
بدن واره جوری ناخودآگاه طراحی میشود که انگار هر یک از اعضا جزوی از مهره های یک مار هستیم. واکنش افراد با آن که چهره ها بی حس هست و عملا هیچکس کاری انجام نمیشود، جالب است. در امتداد فرهنگ گام برمیداریم و جامعه پر از انسان های نقیض و ضد نقیض است. خیابان و تمام آنچه که هرروز میبینیم و به نحوی مسیرمان است شفاف تر از حالت طبیعی نمود پیدا میکند. حتی سکوتی که در وجود انسان حاکم میشود در ادامه میتواند توجه او را حتی تا چند ساعت بعد هم به چیزهای کوچک دیگری مثل صدای بال زدن یک سوسک زیر مبل جلب کند.
فاطیما:
اتفاقی که افتاد باعث شد که به میخی که بر روی زمین افتاده و درمانگاه های نمور و ناپیدا هم دقت کنیم. پروژکتوری که در پارک جلوی تالار وحدت قرار داشت. نوری را بر اتمسفر غالب کرده بود که هارمونی جالبی از رویا و زندگی ایجاد کرده بود. ما هم شکل بودیم که به هیچ عنوان قصد نداشتیم که کسی را تحت تاثیر قرار بدیم. وحدت ما که وحدت زمانی و مکانی سیار بود این کار را ناخودآگاه انجام میداد. ما داخل یک لوپ و یا یک جریان قرار داشتیم. سعی میکردم با نفر جلویی خود را هماهنگ سازم اما برای نفر های پشت سرم تمام چیزی که وجود داشت ، حس کردن همدیگر داخل همان وحدت بود. بچه ها بدون آنکه حرفی بزنند سعی داشتند که من و بقیه را داخل همان خط نگه دارند. مطلب جالب دیگه ای که وجود داشت من تمام تلاشم را کردم که با تمرکز کافی و دقت بالا پیاده روی را انجام بدم اما از جایی به بعد با پرش های ذهنی متعدد نتوانستم تمرکزی که میخواهم را داشته باشم اما به هر نحو تلاش کردم که خودم نباشم بلکه جزئی از همان بدنی باشم که با بقیه بچه ها ساختیم. جلوی سالن فرهنگ که بودیم یکدفعه دیدم که سایه ی همه ما روی دیوار نقش بسته و تصویر بسیار جالبی در نظرم رسید. خودرو پژو دویست و ششی حتی در کنار ما می آمد و تنها چیزی که گفت این بود که «خواهش میکنم بگویید چه کار میکنید ؟»
محمد:
تمرین، تمرین بسیار جالبی برای من بود چرا که برای اولین بار اتفاق افتاد. نظر مردم که هرکدام از ما تعبیر متفاوتی داشتند حائز اهمیت بود. تقریبا تمام حرکات ما مانند هم شده بود مانند هم گام برمیداشتیم ، مانند هم نفس میکشیدیم، مانند هم از یک مانع عبور میکردیم و تمام اینها در حالی بود که از قبل هیچگونه هماهنگی ای با هم انجام نداده بودیم صرفا چیزی بود که از نفر اول تا نفر آخر منتقل میشد. امیدوارم باز هم از این مدل تجربه های این چنینی برایمان اتفاق افتد.
کامران:
بهترین بخش تمرین را میتوان در این جمله خلاصه کرد که
« ما توانستیم از جامعه ای که در کنار ما جریان دارد جدا شویم »
در واقع به یک بدنه واحد رسیدیم که به طور کامل جدا از دیگران بود. توجهی که به ما جلب شد باعث آن شد که بفهمیم یک گروه خاص عملا با هیچ کار نکردن میتواند باعث ایجاد دیدگاه های متفاوت شود. اگر بخواهم توضیحات بیشتری اضافه کنم باید بگویم که بدون خواست ، توجه ایجاد شد. ناخواسته باعث فکر دیگران شدیم. ناخواسته سوال ایجاد کردیم. شاید تنها هدف تئاتر اکسپریمنتال و بالا تر از آن هنر در همین باشد ، واداشتن به تفکرو ما این را انجام دادیم.
محمد:
فضایی که ایجاد شد ، تجربه بسیار عجیبی بود. ما ناخواسته پرفورمنس ایجاد کردیم!! واکنش متفاوت مردم نسبت به یک اتفاق واحد باعث ایجاد بستر و سیری دیگر شد. من به شخصه توانستم بعد دیگری از خودم را پیدا کنم. چیزی جز سکوت باعث ایجاد چنین بستری نشد. گام برداشتن های واحد و ایجاد یک حس مشترک بی هیچ اتفاق از پیش تعیین شده ای همه چیز را در این اتفاق شکل داد و بهبود بخشید.
_این تمرین یکی از موثر ترین تمرینات در زمینه شناخت عواطف ، احساسات ، سکوت، هماهنگی و ریتم است و امتحان کردن تجربه ای آشنا و در عین حال غریب خواهد بود.