بدن و تقویم معنا در وضعیت پست مدرن
یادداشتی از سیده مرضیه حسینی
بدن و تقویم معنا در وضعیت پست مدرن
بدن و تقویم معنا در وضعیت پست مدرن _ نقد هنری
بدن و تقویم معنا در وضعیت پست مدرن _هنر در دوران پست مدرن از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و پژوهش های بسیاری نیز در این زمینه انجام گرفته است. یادداشت حاضر نگاهی پرسش گرانه به بدن در عرصه هنر پست مدرن خواهد داشت. بدن در وضعیت پست مدرن از بازنماییِ کلاسیک رها شده و فراتر از بازنمایی، خود به ابزار و رسانۀ هنری تبدیل میشود. سوال اینجاست که به چه دلیلی دوران پست مدرن این چنین توجه گسترده ای را بر بدن دارد. و چرا بدن پست مدرن، دچار تحریف، دررفتگی ودگرگونی میشود.
در جهان بودگی به واسطه تن
فلسفه نوین غرب بر مبنای اندیشه هستی شناسانه رنه دکارت و کوگیتویِ او بنیان نهاده شد. دکارت معتقد بود درک جهان غیرجسمانی ست. او درک پدیده ها را فعاليتی عقلاني می دانست.ادراک در نظر دکارت، از جانب سوژه بدون بدن و عملی از قوه فهم میباشد. بر خلاف آرای متفکرانی چون دکارت درباره جدایی روح و بدن، پدیدارشناسانی چون موریس مرلو–پونتی، ارتباط، تعامل و همبستگی مابین بدن و ادراک حسی را تأیید نمودند. مرلو–پونتی بر این باور بود که محتوای تجربه ادراکی، بدون در نظر گرفتن در جهان بودگی سوژه، تشکیل نمیشود. وی در بازتعریف رابطۀ میان بدن و آگاهی، ادراک را به عنوان یک کل ارگانیک بدنمند معرفی نمود که از ارتباط تنگاتنگ حواسبدن حاصل میگردد. وضعیت پست مدرن، انسان را سوژه ای بدن مند در نظر میگیرد. بدنمندی ادراک، حواس را در مقام میانجی جهان بیرونی و سوژه تجربه معرفی مینماید. هربرت رید اصالت هنر را به آن دسته آثاری اطلاق نمود که با بدن ارگانیگ در ارتباط بوده و در گستره بدن واقع میگردند.
عدم قطعیت
جنگ های جهانی اول و دوم و نیز طرح نظریه هایی چون نسبیت و عدم قطعیت، موجب شد تا ذهنیت انسان از اوایل قرن بیستم شاهد تزلزل در پذیرش واقعیات و دگرگونی در مفاهیم پذیرفته شده، باشد. هنر در دوران مدرن و قبل از آن بر مبنای امر قطعی (سنت یا عقل) بنا شده بود اما در دوران پست مدرن صحبت و بحث بر سر عدم قطعیت، پیش بینی ناپذیری و تردید در واقعیت است. هبدایگ پست مدرن را وضعیتی میداند که در آن گرایش و نیروهای فکری گوناگون و متعارض، همگرایی و تصادم پیدا میکنند. اندیشه پست مدرنیسم از ابهام و سیالیت پشتیبانی میکند. هنر نیز در وضعیت پست مدرن شاهد نمایش عدم قطعیت در جنبه های مختلفی از فعالیت هنرمندان بوده است. بسیاری از این جنبه ها عاری از مولفه های مطلق هستند و خواست اغلب هنرمندان تاکید بر این مسئله بوده که امور باقاعده و تکرار شونده نیستند.
چرا بدن؟
بدن به عنوان موضوع اصلی هنر در طی دوران معانی متفاوتی به خود گرفته است. (از هنر بومی آفریقا در کاربستِ بدن به مثابه رسانه انتقال مفاهیم آئینی گرفته تا دگرگونی و از ریخت افتادگیِ بدن در آثار پست مدرنیستی فرانسیس بیکن). هنر پست مدرن عرصه بی نظیری برای تجربه حول محور بدن مهیا نموده است. مطرح شدن تجربه ادراکی در دوران پست مدرن موجب شد تا، آراء نظریه پردازانی چون مرلو–پونتی در خصوص ادراک و تجربه تنانه مورد توجه واقع گردد. مرلو-پونتی چنین ادعا کرد که ادراک هر فرد با فرد دیگر به واسطه بدن متفاوت آنها، متفاوت است. چراکه مجموعه ارزش های ایدئولوژیک بر کنش سوژه تاثیرگذار میباشند. این آثار هنری ابژه هایی انتزاعی نبوده بلکه تجربه زیباشناختی را در امر روزمره و تجربه تنانه شکل خواهند داد. آنچه در هنر پست مدرن مهم تلقی میشود، تجربه ادراکی است لذا معنای متعین و از پیش تعریف شده در بطن اثر هنری گنجانده نشده بلکه معنا در مواجهه تنانه تولید میشد. هنرمندان این دوران، شرایط حاکم بر بشر در وضعیت پست مدرن را درون مایه اصلی آثار خود قرار داده و نهایتاً برداشت خود را در بدن هایی بازتاب میدهند که اغلب از ریخت افتاده و در حال تغییر میباشند. به عبارتی آنها رویکردی ساختارگریزانه نسبت به بدن داشته و آن را امری در حال صیرورت میدانند. آنها هنر را عرصه ای برای بیان وضعیت بشر در دوران پسامدرن میدانند و در این راه اغلب، بدن را به عنوان رسانه اصلی خود انتخاب نموده و آن را دستخوش تغییر و دگرگونی قرار داده میدهند.آثار نقاشانی چون فرانسیس بیکن را میتوان مصداقی از عدم قطعیت در دوران پست مدرن دانست. بدن در این آثار را میتوان مقوله ای برای نمایش و به منصه ظهور در آوردن سیالیت دانست. در هر تصویر از ریخت افتاده در آثار بیکن ، دریافت جدیدی از بدن پدیدار میشود.
سوژه بدن مند در هنر پست مدرن منسجم نبوده و دارای پراکندگی و گسست در همه سطوح حضور است. بدن به عنوان رسانه اصلی در تلاش است پیام یا مفهومی را انتقال داده و یا در شکل گیری معنای جدیدی از جانب مخاطب کوشش نماید. چنانکه تمرکز حوزه هایی چون پرفورمنس آرت بر بدن به عنوان رسانه اصلی هنر، نشان میدهد وضعیت پست مدرن، بدن را مقولهای فارغ از قواعدِ عقلی و جزئي از تجربة سوژه میداند. در اینگونه آثار(پرفورمنس تصویر) از آنجائیکه ادراک هر سوژه از موقعیت هنری با ادراک سوژه ای دیگر از همان موقعیت، متفاوت است لذا برداشتها از ابژه هنری یکسان نخواهد بود. بنابراین تقویم معنای اثر به تجربه های تنانه وابسته است و این معنا هر لحظه از بدنی به بدن دیگر متفاوت بوده و امری مطلق و قطعی نیست. هنر پست مدرن با بدن درآمیخته است. آثار پست مدرن برای تجربه شدن، مواجهه ای تنانه را طلب نموده و بر تعامل مخاطب به منظور تکثر معنایی، تاکید دارند.