آلیس در شهرها

شاید این ایده ای از خودت به تو بدهد.

آلیس در شهرها – رسانه نقد هنری

در سال ۱۹۷۴، «وندرس» فیلم، «آلیس در شهرها»، را ساخت. در مورد ایده اولیه این فیلم «وندرس» دو مطلب اظهار داشته است. در ابتدا می گوید : «این اولین فیلم با یک فیلمنامه شخصی است. فیلم در باره دو سفر اولم به آمریکا است. بار اول برای نشان دادن «ترس دروازه بان از ضربه پنالتی» به نیویورک رفتم. جرأت نکردم از نیویورک خارج شوم. یکبار دیگر هم بدون دلیلی حرفه ای به آنجا برگشتم. ولی این دفعه ، در طول سه هفته کمی با ماشین سفر کردم. تجربه فردی تنها و تجربه ای ترسناک بود … پس از اینکه ده دقیقه از نیویورک خارج شوی ، آمریکا یک کابوس می شود . کشوری است که بطرز وحشتناکی یکجور و یک شکل است. احاسم امروز خیلی فرق می کند چرا که در آن زمان تجربياتم تمایز آشکاری با رویاهای دوره کودکی ام داشت. امروز این تجربه واقعیتی است که ارتباطی با یک فکر خیالپردازانه ندارد.» در مصاحبه ای سالها بعد با کایه دو سینما، وندرس چنین می گوید: «منشاء آلیس، یکی از آهنگ های «جاک بری» به نام «ممفیس» است. در شعرهای این آهنگ آدم فکر میکند یک زن مطرح است ولی در پایان معلوم می شود که در باره دختر 6 ساله اش می خواند. نزدیک پایان این فیلم ، پرسوناژ اصلی من «فیلیپ وینتر» را می بینیم که در یک کنسرت شرکت می کند که «چاک بری» این آواز را می خواند.» در همین مصاحبه وندرس شرح می دهد که چگونه پس از دیدن «ماه کاغذی» اثر «پیتر باگدانوویچ» متوجه میشود که شباهت زیادی میان این فیلم و داستان فیلم خودش – که هنوز بصورت فیلمنامه در نیامده بود – وجود دارد. از ساختن «آلیس در شهرها» ناامید می شود. ولی دوست سینماگرش «ساموئل فولر» او را دلداری می دهد و می گوید : «فقط تعداد معدودی داستان وجود دارد و فیلم ها واریاسیون هایی بر اساس داستانهای محدود هستند.»

نگاهی به داستان

داستان درباره روزنامه نگاری است که برای تهیه گزارشی مصور برای یکی از مجله های آلمانی در آمریکا سفر می کند. او مرتبا عکس می گیرد ولی چیزی نمی تواند بنویسد. در نیویورک او (فیلیپ ویتر) به سردبیر محلی مجله اش می گوید که شاید بتواند هنگامی که به آلمان باز می گردد چیزی بنویسد. در آژانس هواپیمایی با زنی آلمانی و دختر کوچکش «آلیس» آشنا می شود. به علت اعتصاب خطوط هوایی ، مجبور می شوند شبی را در نیویورک بگذرانند و فردای آنشب زن نامه ای برای «فیلیپ» میگذارد مبنی بر اینکه فردایش او و آلیس را در آمستردام ملاقات خواهد کرد. آنها در آمستردام یک روز صبر می کنند ولی مادر «آلیس» نمی آید. «فیلیپ» که ناراحت است از اینکه مسئولیت دختر کوچکی را به عهده گرفته، از دختر آدرسش را می پرسد. «آليس» فقط میداند که مادر بزرگش در آمستردام زندگی می کند. پس از جستجوی بسیار که چند روز طول می کشد، «آلیس» میگوید که دروغ گفته است و فقط عکسی از خانه مادر بزرگش دارد. پس از زحمت بسیار آن خانه را پیدا می کنند ولی مادر بزرگ از آنجا رفته و خانواده ای خارجی آنجا زندگی می کنند. فیلیپ دخترک را به اداره پلیس تحویل میدهد و به یک کنسرت می رود.

در بازگشت دوباره با «آلیس» مواجه می شود که از چنگ پلیس فرار کرده تا دوباره به او بپیوندد. «فیلیپ» که پولش تمام شده، تصمیم میگیرد با قایق مسافری نزد پدر و مادرش برود. ولی در قایق پلیس که در اداره پلیس آنها را دیده بود، به او نزدیک می شود و میگوید هم مادر و هم مادر بزرگ «آلیس» پیدایشان شده و او را می طلبند. در پایان «فیلیپ» و «آلیس» سوار قطار میشوند تا به شهر بر گردند.

آلیس در شهرها - رسانه نقد هنری

آلیس در شهرها – مسأله هویت، معضل دربدری

همه مایه های مورد علاقه «وندرس» در این فیلم جمع شده اند : مسأله هویت، معضل دربدری و بی خانمانی و اسطوره سفر. اولین باری که «فیلیپ» را می بینیم، مشغول عکس فوری گرفتن با دوربین «پولاروید» است. عکس ها را می نگرد و می گوید: «هیچوقت مثل خود واقعیت نیست.» بدین ترتیب «فیلیپ» با دنیای خارج مسأله دارد و رابطه ای پیچیده با آن دارد.

در هنگام دیدار با سردبیر این مسئله را عنوان می کند: «هنگامیکه در آمریکا سفر می کنی، اتفاقی درونت می افتد. تصویرها تو را تغییر میدهند.» که البته مسئله هویت را پیش می کشد، هویت فردی در رابطه با واقعیت خارجی . بعدها به دوستش «دادا» ، چنین می گوید: «نمیخواستم اصرار کنم. ولی سفر وحشتناکی بود. به محض اینکه نیویورک را ترک می کنی ، دیگر هیچ چیز عوض نمی شود ، همه چیز یک جنبه را نشان می دهد ، تا جایی که دیگر نمی توانی چیزی را تصور کنی ، مخصوصا اینکه فکر کنی چیزی را می توانی تغییر بدی . با خودم بیگانه شده ام … و شبها در هتل – که دقیقا مثل هتل شب قبل بود – برنامه های غیر انسانی این تلویزیون را تماشا می کردم. دیگه نمی دونم کجا هستم و چه می کنم.» و دادا جواب می دهد : « ولی خیلی وقته که دیگه نمی دونی . احتیاجی به سفر در آمریکا برای این نیست. دیگه نمی دونیم کجا هستیم وقتی حس وجودیمون رو از دست میدیم. و خیلی وقت هم هست که تو از دستش داده ای. به همین دلیله که تو احتیاج به اثبات و دلیل و مدرک داری … برای همین هم هست وقتت را صرف عکس گرفتن میکنی. اینطوری یک دلیل در دست داری : باز هم دلیل دیگه ای مبنی بر اینکه تویی که این را دیده ای.» و «فيلیپ» پاسخ می دهد: « …. این تصویر های ثابت همیشه از واقعیت عقب می مانند.»

این گفتگو حاکی از این است که قهرمان وندرس با واقعیت رابطه دردناکی دارد، درست نمی تواند با آن روبرو شود، در آن احساس راحتی نمی کند و در حقیقت احساس غریبی و غرابت عمیقی میکند. خود را گم کرده است . درست مانند «آلیس» که مادرش را گم کرده است و موجودی بی دفاع در دنیای خشن است.

 

آلیس در شهرها - رسانه نقد هنری

این حس غریبی و بیهودگی در لحظه ای منعکس است که «فیلیپ» به «آلیس» می گوید که نمی داند کیست و «آلیس» عکس «پولارویدی» از او می گیرد و به او می دهد و می گوید:«شاید این ایده ای از خودت به تو بدهد.»

این حس غریبی و بیهودگی در لحظه ای منعکس است که «فیلیپ» به «آلیس» می گوید که نمی داند کیست و «آلیس» عکس «پولارویدی» از او می گیرد و به او می دهد و می گوید:«شاید این ایده ای از خودت به تو بدهد.»

در صحنه ای دیگر آليس به او می گوید: «ناراحتی تو چیه ؟» و فیلیپ می گوید: «من می ترسم.» آلیس: «از چی می ترسی ؟» .  فیلیپ جواب می دهد: «از خود ترس.» این حالت گمگشتگی و غریبی در قصه ای که فیلیپ برای آلیس برای خوابیدنش تعریف می کند منعکس شده : داستان پسری که با مادرش به جنگل می رود ، مادر میخوابد ، پسرک به گشت و گذار می پردازد تا روی پلی با سواری برخورد می کند ، به کنار دریا می رسد و تازه متوجه می شود که گم شده و از مادرش خبری نیست. اما این غرابت معادل فیزیکی ای دارد که آن هم بی خانمانی این دو نفر و حرکت مداومشان است. دربدری این دو که به دنبال خانه مادر بزرگ «آلیس» می گردند و هنگامی هم که پیدایش می کنند ، مدتهاست که مادر بزرگ از آنجا رفته ، در حرکت دائمی، در ماشین ها، اتوبوس ها، اماکن گذر مانند ایستگاهها و فرودگاه ها و متل ها و کافه ها متبلور شده است.

آلیس در شهرها – اسطوره سفر

همانند « ترس دروازه بان از ضربه پنالتی» به این حرکت دائمی و جابجایی و عدم وجود کاشانه ای مناسب در حرکت دوربین – یعنی یک معادل سینمایی – منعكس است . دوربين مدام از پنجره هواپیما، ماشین، اتوبوس و قطار و غیره به بیرون نگاه می کند و ما منظره ای گذرا را شاهد هستیم. هیچ چیز ثباتی ندارد ، سکون و ماوا و خانه دائمی مانند همه فیلم های وندرس یا غایبند یا دستخوش تغییر و نابودی .

به دنبال خانه مادر بزرگ از شهرهای مختلف مانند «اسن» ، «ابر هازن»، شهرهای کارگری و خانه هایی در حال تخریب عبور میکنند. تنها چیزی که کمی مایه دلگرمی است رابطه های فرار انسانی و عاطفی است، رابطه ای ظریف و شکننده که میان «فیلیپ» و این دختر غربیه، «آلیس»، پیش می آید، مدت زمانی کوتاه باعث می شود که فيليپ خلاء درون زندگی و حالت غریبی اش را فراموش کند. در این مورد «پیتر بوشکا» چنین می گوید: « در مرکز دنیای پرسوناژهای وندرس خلاء عظيم و حفره بزرگی وجود دارد که نتیجه عدم فعالیت ضعیفشان می باشد، حفره ای که آنها سعی می کنند با فعالیتهای ظاهری پر کنند . نو واليس شاعر رمانتیک آلمانی می گفت که همه فعالیت فلسفی ناشی از احساس ناراحتی و عدم هماهنگی با محیط است.» سفر برای این افراد می تواند نوعی رهایی محسوب شود با اینکه وندرس در فیلم اولش «ترس دروازه بان …» این راه را هم بن بستی بیش نمی داند ولی در این فیلم دیدگاهی خوشبینانه تر دارد .

آلیس در شهرها - رسانه نقد هنری

در آخرین صحنه فیلم هنگامی که «فیلیپ» و «آلیس» بسوی شهری که در آن مادر «آلیس» متظرش است می روند، «فیلیپ» از «آلیس» می پرسد: «حالا چه می خواهی بکنی؟» آلیس بدون اینکه جوابی بدهد بلند می شود و پنجره ترن در حال حرکت را باز می کند و هر دو به بیرون خم می شوند و به مناظر اطراف می نگرند. تصویر قطع می شود به نمای هلیکوپتری از آنها و ترن در حال حرکت در روی ریل. هلیکوپتر کم کم دور میشود و ترن كوچكتر و کوچکتر می شود . در این دو پلان (نما) و این كات ( قطع ) نوعی احساس رهایی و آسودگی وجود دارد که تجربه ای است از نظر سینمایی ناب و به نوشتار در نمی آید.

بدین ترتیب سفر اسطوره ای می شود، اسطوره فرار از آنچه باعث سرگشتگی و غرابت است. فرار از محدودیت ها و راه های بن بست ، دست یافتن به نوعی هویت، اسطوره رهایی.

درباره متن:

برشی از کتاب غربتی تا غربتی دیگر نوشته مرحوم امید روشن ضمیر درباره آلیس در شهرها

جهت حفظ حقوق نویسنده و ناشر گرامی اطلاعات نشر و مشخصات نویسنده در بخش منابع رسانه نقد هنری درج گردیده است.

منبع
برشی از کتاب از غربتی به غبت دیگر نوشته امید روشن ضمیر انتشارات ناهید

رسانه نقد هنری

رسانه مستقل نقد و پژوهش هنر در همکاری فرهنگی با فصلنامه مطالعات هنر و زیباشناسی

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا