زانوی کلر

دختری شانزده ساله دلباخته مردی بالغ میشود

زانوی کلر

دختری شانزده ساله دلباخته مردی بالغ میشود

زانوی کلر ـ رسانه نقد هنری

در فیلم زانوی کلر اثر اریک رومر، ژروم مرد میانسالی در آستانه ازدواج است. او برای گذراندن تعطیلات تابستانی خود به ساحل دریاچه‌ی آنسی در مرز سوئیس سفر میکند. او در آنجا به دوستش ارورا، که سال ها قبل باهم رابطه داشته اند، برخورد میکند.

ارورا نزد خانواده ای اقامت دارد که دو خواهر نوجوان به نام لورا و کلر، دارند که به واسطه دعوت کردن ژروم به آنجا، او با این خانواده آشنا میشود.

لورا دختری شانزده ساله دلباخته ژروم میشود!

ارورا که رمان نویس است و به دنبال سوژه ای برای نوشتن داستانش است از این موقعیت استفاده میکند تا داستانش را پیش ببرد و ژروم را به رابطه با لورا تشویق میکند، چرا که ارورا خود با مردان جوانتر از خودش رابطه داشته و با در نظر گرفتن تجربیات خودش از نظاره این ماجرا لذت میبرد و از ژروم میخواهد که در این مسیر کمکش کند.

ژروم از بابت تعهدی که نسبت به نامزدش لوسینده و ازدواجی که به وقوع پیدا خواهد کرد مطمئن است، میداند که زندگی‌اش جای دیگری است و الان فقط در حال عبور است، این بازی پوچ را پیش میگیرد و با لورا به گردشی در همان اطراف میرود. آنها باهم صحبت هایی درباره‌ی عشق و زندگی میکنند. لورا دختری بی پروا است که دوست ندارد و نمیتواند با پسر های همسن خودش رابطه برقرار کند، او فکر میکند که از سن خودش بالغتر است و به موجب فقدان پدرش دنبال آن حس  پدرانه ای میگردد که در مردانی همسن پدرش میتواند بیابد و برطرف کند اما انتظاری از ژروم ندارد چرا که میدادند او به زودی ازدواج خواهد کرد. پس هیچ چیزی بین لورا و ژروم شکل نمیگیرد، برای ژروم این رابطه جنبه سرگرمی دارد و نوعی نقش بازی کردن است و تنها صحبت ها و دیالوگ هایی رد و بدل میشود که افکار شخصیت های داستان را برایمان آشکار تر میکند.

زانوی کلر

حالا رومر با پرداختن به یک خط داستانی دیگر یعنی لورا در ابتدای فیلم، به سراغ داستان اصلی، زانوی کلر میرود و اینگونه این دو را از هم جدا میکند که در رابطه با لورا، برای ژروم چیز خود خواسته‌ای نبوده و حکم سرگرمی داشته و بیشتر اینکار را برای ارورا انجام داده. اما زمانی که کلر وارد داستان میشود، ژروم به واسطه میلی خودخواسته میخواهد که آنچه در ذهنش دارد را روی کلر انجام دهد و میلش را به سر انجام برساند.

لمس کردن زانوی کلر

میل عجیبی که در ژروم شکل میگیرد، لمس کردن زانوی کلر است و حالا ژروم است که داستان ارورا را در اختیار میگیرد و طبق خواسته‌ی خودش این داستان را پیش میبرد.

هنگامی که کلر روی نردبان ایستاده و در حال چیدن گیلاس است، یک پایش را روی پله‌ی بالایی نردبان گذاشته و زانوی او در زاویه ای قرار دارد که ژروم در زیرش ایستاده، و زانوی کلر نگاه عیان و خیره‌ی ژروم را به خود میکشاند. در جایی دیگر، کلر بعد از بازی تنیس وقتی کنار دوست پسرش ژیل نشسته، دست ژیل روی زانوی کلر است و ژروم بار دیگر زانوی او این قطب مغناطیسی که او را مانند آهن ربا به خود میکشاند را تماشا میکند و در او میلی به لمس کردن آن نقطه به وجود می آورد.  

حالا برای ژروم دست زدن به زانوی کلر تبدیل به یک هوس و امری اروتیک تبدیل میشود. برای او لمس آن نقطه آرام کردن امیال کنجکاوانه‌ی خود است و تا آن نقطه را فتح نکند آرامشی نخواهد داشت. 

حالا ژروم در این راه حاضر میشود که رقابتی کودکانه با ژیل داشته باشد و در جایی که با کلر تنها میشود حقیرانه پرده از خیانت ژیل بردارد که سوء تفاهمی پیش نبوده و در نهایت موجب شکستن دل آن دخترک میشود و هنگامی که او زانوی غم گرفته و اشک میریزد، ژروم از موقعیت استفاده میکند و برای تسکین دادن به او دستش را عامدانه روی زانوی کلر میگذار و نوازش میکند.

حالا ژروم موفق شده که میل درونی خود را ارضا کند، و به آن آشفتگی که در خود بیدار کرده بود پایان دهد و به رغم ازینکه خیانتی مرتکب شده باشد یا امری انجام داده باشد که باعث فاصله افتادن عشق میان او و نامزدش لوسینده شده باشد به وسوسه های خود پایان میدهد و به آغوش همسرش بازمیگردد.

  رومر در این فیلم بازتابی از پنهانی ترین و تاریک ترین افکار را به سبکی مخصوص خود در سادگی تمام، نشان میدهد.

برای انسان بالغی به سن ژروم که به زودی میخواهد ازدواج کند، این میل تاریک، عجیب و پوچ است که تنها فقط میخواهد زانوی دختری ۱۶ ساله را لمس کند و رومر روایتی متفاوت از میل ‌و فیتشیزم و انزجار را تحویل مخاطب میدهد. او در بطن چنین چیزهایی که بنظر پوچ و بی اهمیت می آیند، چون و چرا و درکی از یک رابطه را نشان میدهد که مدت ها فکر شخصیت ها را درگیر، و روند داستان را پیش میبرد. 

در فیلم های رومر ما شاهد مردان و زنانی هستیم که به دنبال شناخت یکدیگر هستند آنها بی هدف آتش عشقی بی سر انجام را در خود و دیگری بیدار میکنند اما در آخر آنها به درک تازه ای از عشق و وفاداری میرسند، آنها در این وسوسه ها و امیال تنها به مرحله‌ای بالاتر از خودشناسی میرسند.

یادداشتی از مرتضى اسکندری

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا