گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت دوم
بازیگر چیزی فرا تر از انسان واقعی؟ (گفتگوی تصویری)
گفتگو با بابک محمود زاده _ قسمت دوم
گفتگو با بابک محمود زاده _ قسمت دوم _ رسانه نقد هنری
گفتگو با بابک محمود زاده _ قسمت دوم با این موضوعات آغاز شد.
بازیگری که احساس بیگانگی میکند مثل انسانی که در بیگانه ، کامو تعریف میکند. انسانی که پیوند حسی درونش قطع شده است و میلی به سرنوشت ندارد. حالا انسانی که خودش از حس کردن جا مانده چطور میتواند باعث احساس مخاطب شود. پرسش مهم اینجاست که بازیگر چطور میتواند چنین چیزی را نشان دهد؟
_هنرمند باید نسبت به جامعه خود متفاوت باشد. هنرمند باید درد ها و سختی های بیشتری را تجربه کند.
بازیگر چیزی فرا تر از انسان واقعی است ؟
_نمیشود از واژه فرا تر استفاده کرد اما متفاوت است چرا که در نهایت ما در غایت هنر به ایجاد فرهنگ فکر میکنیم. بازیگر باید روحیات خود را تغییر دهد چرا که باید نقش های زیادی را خلق کند. باید تمرینات بیشتری انجام دهد مثل یک فوتبالیست که در فضای حرفه ای زندگی میکند چرا که شرط موفقیتش تمرین است.
بازیگر در بحث جامعه شناختی و ایجاد فرهنگ نقشی ایفا میکند پس باید در زندگی شخصی خود نیز چیزی را تغییر بدهد. چیزی را نادیده بگیرد حتی ممکن است این تغییرات از رژیم غذایی آغاز شود چرا که چنین چیزهای کوچکی است که باعث تضعیف خلاقیت میشود. هرگز چنین چیزی صحت ندارد که با مواد مخدر و سیگار و … خلاقیتی ایجاد شود. در طولانی مدت چنین چیزهایی اعم از استعمال دخانیات باعث نابودی میشود. بازیگر متفاوت از یک انسان عادی در جامعه است. شهاب حسینی در سال ۱۳۹۱ در کلاس های استاد سمندریان یکبار به من گفت که شما در حرفه ای زندگی میکنید که در زندگی شخصیتون اتفاقات زیادی می افتد و شما یکروز متوجه میشوید که چه قدر چنین اتفاقاتی از نظر شما نیفتاده به نظر میرسند.
شکل پذیری قضیه بسیار مهمی ست. اجراهای مارینا آبراموویچ کاملا شکلی بدوی و خالصانه دارد. اگر بازیگر در مقام ژست و مدل در اختیار کارگردان قرار بگیرد و زیست خود را به کارگردان بسپارد. پیوند حسی شاید راحت تر با مخاطب شکل بگیرد چرا که انگار بازتاب نگرش کارگردان است اما ما در این عرصه با بازیگرانی مواجهیم که در قالبی غیر قابل شکستن قرار گرفتند و شاید نیاز باشد که گاهی زیست بازیگر تغییر کند. با چنین بازیگرانی آیا میشود به اجرای تئاتر مدرن با پیوند های گسترده با مخاطب فکر کرد ؟
_چیزی که من از اساتید خودم یاد گرفتم این است که بازیگر نباید خود را در قید و بند متد های بازیگری بداند چه استیناسلاوسکی باشد و چه استلا آدلر!
بازیگر نباید خودش را محدود کند. شخصیت هایی وجود دارند که اصلا برای رسیدن به آنها شاید باید ترکیب چند مدل متد را امتحان کرد.
بازیگرانی که معمولا طولانی مدت کار میکنند بیرون آمدن از چهارچوب برایشان بسیار سخت خواهد بود. اما بازیگرانی که به نگرش و اعتماد کارگردان برای یک قدم بیرون آمدن از این چهارچوب تلاش میکنند همواره نقش های جدیدی خلق میکنند. عده ای از آنها برای از دست نرفتن مخاطب تغییر میکنند اما به نظرم موفقیت در تغییر کردن و به چالش کشیدن برای خلق شخصیت جدید است. کار کردن با بازیگرانی که این فضای خود را نمی شکنند بسیار مشکل است حداقل برای کارگردانانی که میخواهند حرفی برای گفتن داشته باشند.
شاید در این زمینه استفاده از نابازیگر حتی بهتر باشد اینطور نیست؟
_قطعا همینطوره. چرا که نابازیگر لحظه ای از مواجه های ناب به کارگردان میدهد که بسیار به کارگردان کمک میکند حتی استفاده از بازیگران عرصه های دیگر مثل کودک نیز گاهی بسیار کمک کننده ست. من به شخصه از این موضوع در کارهایم برای رسیدن به مواجهه های لحظه ای استفاده کردم.
_ادامه مصاحبه در قسمت سوم و آخر این گفتگو