گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت آخر

خلق کردن به مرور اتفاق می افتد. ( گفتگوی تصویری )

گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت آخر

گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت آخر _ رسانه نقد هنری

گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت آخر بدین شکل ادامه پیدا کرد:

 

اصلا آنتونن آرتو اگر درمورد تئاتر صحبت میکند دقیقا به دلیل رسیدن به شوق و بدوی بودن این امر نمایشی ست. آیا کارگردان نیز اگر تجربه زیستی متفاوتی داشته باشد به چنین جنسی از تئاتری که معیارش مطالعه انسان و خوانش اوست، میتواند به چنین نگرشی دست پیدا کند ؟

_قطعا کار و تمام جزئیات آن ناشی از ناخودآگاه و عصاره کارگردان است. باید فضای ذهنی و مطالعاتی یک کارگردان در خدمت نوع کاری باشد که میخواهد ارائه بدهد. قطعا موثر است که کارگردان در خدمت اتمسفر و ضمیر ناخودآگاهی باشد که میخواهد در رابطه با آن کاری ارائه دهد. احساس میکنم تغییر کردن های ناگهانی در این رابطه کار بسیارسختی ست و یا اگر انجام شدنی باشد به دنبال آن اجرای موفقی شکل نمیگیرد.

فکر میکنم رابطه بسیار مستقیمی در این موضوع با نهلیسم وابزوردیسموجود داشته باشد یعنی اگر خود کارگردان درگیر این بحران ها نباشد و در بند تنهایی انسان و این مشکل ها نباشد نتواند این تئاتر را به سمت بدوی شدن بکشاند. شاید رویکرد این اتفاقات ریشه در زمانه مدرن دارد و دستاورد چنین عصریست. سوالی که اینجاست در این است که در چنین فضایی کارکرد صحنه چه میشود؟ اگر همه چیز در این عصرحول محور انساناست. فکر میکنم از جایی به بعد صحنه دیگر خالی تر از قبل میشود چرا که همه چیز درباره انسان است. در چنین شرایطی دوام صحنه به کجا میرسد ؟ اصلا شما به عنوان کارگردان چه قدر از صحنه استفاده میکنید ؟

_طراحی صحنه و لباس تغییر شکل و ماهیت میدهد البته که مشکلات مالی و هزینه های گزاف باعث ایجاد طراحی صحنه مینیمال و کشیده شدن فضای آن به سمت تئاتر بی چیز میشود.

در شکل والا چه اتفاقی برای صحنه می افتد ؟

_در واقع شاید در راستای تغییر ماهیت این موضوع میتوان وارد چیزی جدیدتر شد. مثل یک صندلی. در یک صحنه خالی و مواجه بازیگر با آن صحنه و نحوه بازی بازیگر باعث ایجاد هویت برای صندلی میشود. صندلی ، خود تبدیل به نوعی بازیگر میشود چرا که صندلی دیگر شی نیست. نوعی کاراکتر است. مثلا سربازی آلمانی را تجسم کنید که از جنگ جهانی برگشته و با پوتین خود شروع به حرف زدن میکند ٫ از جایی به بعد اگر سرباز بیرون رود و پوتین تنها بماند و صدای مثلا هیتلر پخش شود٫ چهاتفاقی می افتد ؟ طراحی صحنه ایجاد میشود و اشیا دچار تغییر ماهیت و رسیدن به شخصیت میشوند. کاری که من در کارم « اتاق هملت» کردم. این است که از یخچالی استفاده کردم که این یخچال میز میشود ٫ میعادگاه اوفلیا میشود، تابوت میشود و از جایی به بعد به کمک نور است که داستان را ادامه میدهد.

یعنی این انسان مدرن از جایی به بعد به جان دادن به اشیا روی می آورد و اشیا را همدم خود میداند. باز تعریف انسان از یک شی اتفاق می افتد.

_بله در واقع چیزی که مهم است انتقال مفاهیم از طریق اشیا است. کاریکه آقای ثروتی بسیار در کارهایش انجام میدهد. در واقع شی قسمت مهمی از انتقال متن به مخاطب است. چیزی که بسیاردر تغییر شکل صحنه انجام میشود. اگر از صحنه کلاسیک و چیدمان به آن صورت عبور کنیم به چنین چیزی میرسیم.

گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت آخر
گفتگو های رسانه نقد هنری

شاید حتی در عصر حال  انسان هم بتواند به عنوان شی درصحنه حاضر شود یعنی جا به جایی جوری رخ دهد که مخاطب با چنین چیزی رو به رو شود.

_بله چیزی که هست همواره دست کارگردان در به کار گیری شی باز است اما چیزی که مهم است به کارگیری دانش در بیان این موضوع است. بهطرزی که نباید خسته کننده باشد. طراحی صحنه در بهترین شرایط بیست دقیقه اول مخاطب را نگه میدارد بعدش چه چیزی میتواند باعث نگهداری مخاطب شود ؟ طراحی گریم و طراحی لباس هم همین است پس از چنددقیقه ، پذیرفته شده میشود.

برگردیم به نگرش کارگردان و تمرینات. طبیعتا فهماندن نگاه کارگردان به اعضای تیم و مدیریت اتمسفر و اشراق به فضا و رساندن بازیگر به یک پیوستگی ، کاری دشوار است. آیا چنین فکر میکنید که کارگردان در انجام این موضوع باید دیکتاتور باشد و یا باید نگرشی بر اساس عمل های جمعی ایجاد کند و یا باید کارگردان روی به دیکتاتوری در اثر بیاورد ؟

_چیزی که در ذهن کارگردان است و رساندن آن به گروه کار بسیارسختیست به طوری که اگر ذهنیت کارگردان را ۱۰۰ متصور شیم دربهترین حالت ۸۰ درصد آن به بازیگر میرسد و در بهترین حالت ۶۰ درصد آن به مخاطب میرسد. اما کارگردان همیشه در جایی دیکتاتور است. تفکر واحدی وجود ندارد. به طوری که اگر چند بازیگر حرفه ای در کار باشند ما شاهد اثری چندگانه با بینشی چند وجهی هستیم که عملا هیچ خلقتی درآن صورت نگرفته است. پس من نیاز میبینم که کارگردان گاها باید درجاهایی دیکتاتور باشد. در بحث طراحی من یکی از کارهای آقای ویلسون را انجام میدهم. چیزی که میخواهم را به طراحان در ابتدای عمل نمیگویم و به طراحان میگویم این فضای من است. به طراحان این اختیار را میدهم که هرجوری که دوست دارند طراحی کنند حالا بعد از طراحی به عنوانکارگردان ، طراحی آنهارا هدایت میکنم و هرگز دیکته نمیکنم. در واقع از ذهن طراح میگیرم و به ذهن طراح چیزی را اضافه میکنم اگر گاهی ایده من خیلی بهتر باشد صرفا آن را بازگو میکنم. در انتها همیشه پیروزی برای کار است.

وضعیت تئاتر امروز ما در ایران چقدر ظرفیت نگاه اکسپریمنتال به تئاتر را دارد ؟ چه قدر فضا برای ایجاد تجربه موفق در این زمینه وجود دارد؟

_در فضای ایران نگاهی به این مدل از اجراهای تجربی همیشه دچار ممانعت هایی میشود و در واقع همیشه زیست مخاطب امروزی در ایران با زیست مخاطب هایی مثلا از لهستان و روسیه دچار مشکلاتیست. مدل مخاطبان ما نسبت به تئاترهای آوانگارد امروزی دچار گارد است. اما شخصا اعتقاد دارم که چنین چیزی قابل پرورش است و باید دربستر پژوهشی ایجاد شود حتی اگر کپی کنیم. از تجربه نظریه پردازان استفاده کنیم و تجربه های مربوط به فرهنگ خود را پیدا کنیم. در واقع کارگردانان صاحب نظر باید مخاطب را با چنین دیدگاهی پرورش دهد. درواقع اگر تئاتر امروزه ایران را با تئاتر قبل انقلاب مقایسه میکنیم متوجهمیشویم که چقدر هنرمندان در این عرصه تلاش کردند. همواره باید چنین باشد که هنرمندان نباید از تغییر و تجربه بترسند. مثل آن است که پیکاسو بعد از فاصله گرفتن از آثار کلاسیک از ابداع سبک دیگری میترسید. هیچگاه ما شاهد چنین سبک های ارزشمندی در هنر نبودیم. در ایران باید چنین باشد. ما باید شاهد تغییرات جدیدی در تئاتر ایران باشیم هرچند که در جهان جدید نیست اما باید نسل جدید را با هنر تئاتر آشنا کنیم چرا که ما برای نسل های قبل علیالخصوص نسل دهه ۵۰ چنین کاری نکردیم اما با استفاده از تئاتر تجربی و پست مدرن میتوان چنین آشنایی ای را برای نسل جدید و تئاتر رقم زد.

آن چیزی که الان به عنوان تئاتر پست مدرن اجرا میشود گاهی از دانش بی بهره است. هنرمندان عرصه تئاتر باید گاهی خودشان پرچمدار چنین رویدادی باشند. تئاتر اکسپریمنتال باید به درستی ارائه شود. شاید زمان آن رسیده که چنین چیزی برای تئاتر اکسپریمنتال مطرح شود.

_افرادی که در این زمینه نویسندگی و یا کارگردانی میکنند گاهی بسیار گنگ این کار را انجام میدهند چرا که مرجع مشخصی وجود ندارد. افرادی که در این زمینه مطالعاتی دارند باید به بیان چنین چیزی بپردازند. هر چیزی با اسم آوانگارد و واضح نبودن برای مخاطب نمیتواند چنین چیزی را پیاده کند. این موضوع و بی معنا بودن و عدم نشانه و معناشناسی باعث پس زدن مخاطب میشود. زمانی من میتوانم بگویم کارگردان یک اجرا بودم که به واسطه پژوهش و تحقیق ، من چیزی را از فیلتر خودم عبور داده باشم که مخاطب پس از آن با یک تفکر و یک نگرش جدید ، یک خلوت جدید با خودش رو به رو شود. هما روستا در یکی از کلاس ها در خطاب به بچه هایی که نمایشنامه هنر را اجرا کردند به عنوان یک اثر پست مدرن گفت : خیلی خوبه. اما آیا تو کلاسیک و اکسپرسیونیسم و سبک های دیگر رو میشناسی که میخواهی پست مدرن اجرا کنی ؟  هنرمندان و کارگردان امروزه هیچگونه درکی از فضای پیش از پست مدرنیسم نداشته است و میخواهد به پست مدرنیسم برسد.

هنرمند باید بداند که دقیقا چه چیزی را میخواهد بشکند.

یکی از مهم ترین شاعران مدرن جهان، ازرا پاوند مجموعه شعری دارد به عنوان عاشقانه های مصر باستان. دقیقا چنین چیزی است وقتی چیزی را نمیدانی چطور میخواهد به آن نو بودن ببخشی ؟

_لزومی ندارد که ما در ابتدا پژوهشگر، منتقد و یا هرچیز دیگری باشیم اما باید از هر چیزی چیز کافی ای را بدانیم. از روان گرفته تا جامعه.  اگرچیزی از روانشناسی ندانی چطور میخواهی یک انسان را رهبری کنی؟ پس کارگردان باید تئاتر تماشا کند ، باید بخواند و گوش کند. تا بتواند چیزی خلق کند. در غیر این صورت چیزی خلق نشده است اگر مطالعه ای شکل نگرفته باشد.

گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت آخر
گفتگو با بابک محمودزاده

امیدوارم چنین فضایی بهبود پیدا کند و تئاتر ایران رویکرد های علمی تر به خود بگیرد. به عنوان مبحث آخر یک توصیه از شما برای دانشجویان رشته نمایش و بازیگران نوظهور در عرصه تئاتر در شروع راه چه چیزی خواهد بود ؟ در ادامه این قول رو از شما بگیرم که این نشست ادامه پیدا کند.

خواهش میکنم. من همیشه به نسل جدید و نسل دهه ۸۰ و پس از آن که در فضای حرفهای قرار میگیرند میگویم که با « خواندن» آشتی کنند حتی اگر این خواندن با تلفن همراه باشد. این راه رسیدن به خلق کردن است. حتی گوش دادن بهموسیقی نیز. ما در جامعه ای هستم که اطلاعات به راحتی در دسترس و به فور وجود دارند. پس باید ما انتخاب کنیم. نمیشود هم آشپزی دید هم رقص و هم طراحی و …. با چنین چیزی ناخود آگاه شکل نمیگیرد. نسل جوان باید درانتخاب روزمره اش هوشمند باشد و از مباحث به اصطلاح زرد دوری کند. در موارد تفریح میتوان چنین عمل کرد اما باید موسیقی خوب گوش کرد ، هیچکاک دید و نقاشی خوب  نگاه کرد. باید نسل امروز آشتی کند بامطالعه و دور شود از دریافت چندگانگی اطلاعات. در غیر این صورت فرصتی نمی ماند. باید در چنین دنیای پویایی که روزانه صد ها کتاب و فیلم منتشر میشود تو باید انتخاب کنی که دقیقا میخواهی چه ببینی و چه بخوانی. گذشته از این نباید عجله کرد. باید تحمل کرد، خواند و تجربه کرد. لینچ میگوید که اگر میخواهی فیلمساز شوی دوربینت رو بردار و بروفیلمتو بساز. تمام این ها با صبوری و ممارست قابل پذیر است. خلق کردن به مرور اتفاق خواهد افتد. مطمئن باش که در مسیر درست اتفاق می افتد.

رابرت فراست شعری دارد که در جنگل  دو راه از هم جدا میشوندو بعضی از آدم ها مقاصد کم گذر تر رو انتخاب میکنند و این مقاصد آنهارا به مسیر متفاوتی میکشاند. امیدوارم که همه نسل امروزی در مسیر درستی برای هنر متفاوتی گام بردارند و در اینمسیر به بهترین خودشون تبدیل بشوند.

گفتگو با بابک محمودزاده _ قسمت آخر بدین شکل در رسانه نقد هنری به پایان رسید :

دکتر بهنام ترابی در پایان این مصاحبه ضمن تشکر از بابک محمودزاده و ابراز امیدواری برای نسل جوان و نوپا در تئاتر ایران، از نازنین اوحدی ، سردبیر رسانه نقد هنری ، دکتر محمدرضا عزیزی و استودیو آرت گرافی برای این مصاحبه تشکر کردند.

منبع
گفتگو با بابک محمودزاده گزارشی از نازنین اوحدی

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا