نگاهی بر فیلم سرگذشت «آدل ه.» ساخته فرانسوا تروفو
نمیدانست چطور از عشق عبور کند و آسیب نبیند؛ پس از عشق عبور نکرد!
نگاهی بر فیلم سرگذشت «آدل ه.» ساخته فرانسوا تروفو
نمیدانست چطور از عشق عبور کند و آسیب نبیند؛ پس از عشق عبور نکرد!
نگاهی بر فیلم سرگذشت «آدل ه.» ساخته فرانسوا تروفو- رسانه نقد هنری
فیلمنامه این فیلم نوشته شده توسط تروفو و دو همکار دیرینه ی خود ژان ژرول و سوزان شینومان نگاشته شده است. عاشقانه ای کلاسیک که در دوران ملتهب پسا انقلابی، پر تشویش و پراضطراب کشور فرانسه جا گرفته است.
فیلم مورد بحث حول محور زندگی کوچک ترین دختر ویکتورهوگو آدل هوگو میچرخد.
آدل هوگو{با بازی ایزابل اجانی جوان} دختر 18 ساله ای که در یک مهمانی با آلبرت پنسون{بروس رابینسون} اشنا شده و سخت دلباخته ی او میشود. اما آلبرت به هالیفاکس سفر کرده و ادل را به حال خود رها میکند.اما آدل انچنان سخت دلبسته ی البرت شده که از سرزمین ها و اقیانوس گذشته، خانه و خانواده ی خود را رها میکند و به بندر هالیفاکس میرود تا به عشق خود برسد. صحبت از قرن 19 که میشود احتمالا اخرین چیزی که به فکر همگی میرسید داستان زنی است که بخاطر وصال عشق مایل ها سفر میکند و از پا نمیافتد. حتی در رمانتیک ترین داستان های نوشته شده توسط پدر این مکتب{ و البته پدر خود آدل} زن چه در داستان ها و چه در واقعیت به گوشه ای مینشست و انتظار میکشید تا محبوب، خود به سراغش بیاید و او را مثل شاخه گلی از ساقه و از خانواده جدا کند.
آدل اما در مسیر وصال لجوج است. خانه را پشت سرش گذاشته و با هویتی ساختگی به هالیفاکس آمده و نه را هم به عنوان جواب نمیپذیرد. حتی زمانی که عشق خود را به آلبرت ابراز میکند و چیزی جز سردی و بی تفاوتی عایدش نمیشود. حتی زمانی که متوجه میشود مرد موردعلاقه اش، زن باره ای دوروست که هیچگاه نسبت به او احساسات عمیقی نداشته است. و حتی زمانی که آلبرت با شخص دیگری ازدواج میکند. حقیقت این بود که عشقی درون آلبرت نبود. آدل متوجه این نکته نبود. آدل همیشه سعی در زنده نگاه داشتن احساسی درون محبوبش بود که از ابتدا وجود نداشته؛ و اگر هم داشته، حالا به طور کامل از بین رفته بود. امید مخرب ادل هرچند؛ ازبین نمیرفت. او هیچگاه نه را به عنوان جواب نمیپذیرفت.
تروفو در مصاحبه ای گفته: اگر کودک وحشی داستان انسانی را روایت میکند که در تلاش بدست اوردن هویتی است، ادل هوگو درتلاش است تا هویت خود را از دست بدهد.
تروفو در مصاحبه ای گفته: اگر کودک وحشی داستان انسانی را روایت میکند که در تلاش بدست اوردن هویتی است، ادل هوگو درتلاش است تا هویت خود را از دست بدهد
ما از ابتدا با هویت واقعی آدل اشنا نیستیم. او با نام های مختلفی خود را به ما معرفی میکند؛ گویا که ادل هم از خانه و هم از هوگو بودن در فرار است. پس آدل با قصد ساختن هویتی جدید مایل ها سفر کرده تا این بار خود شخصیت اصلی داستان خود باشد. او میخواست هویتی جدید برای خود بسازد اما ساختنش را با رسیدن به البرت پیوند زده بود. گویا اگر به او نرسد، فصل جدید زندگی به رویش باز نمیشود.
آلبرت برای فاصله گرفتن از ادل تصمیم گرفت همراه با همسرش به باربادوس سفر کند. ادل هم بدن نیمه حان و روح تسخیر شده ی خود را تا باربادوس دنبال خود کشید. در باربادوس اواره ی کوچه و خیابان شد. لباس هایش مندرس شده بودند و چیزی برای خوردن نداشت. مریض حال شد و کم کم فراموش کرد که چه کسی بوده که به این راحتی از او گذر کرده؟. روزی که در حال راه رفتن در خیابانی بود، تصادفا به البرت برخورد. نگاهی بی تفاوت به اون انداخت و به راهش ادامه داد.
ایده ی داشتن افسرانگلیسی و ازدواج کردن با او؛ و سرانجام ساختن ادلی جدید بود که او را مسخ کرده بود. اگر نمیتوانست خودش را داشته باشد، باکی نبود چرا که رویایش هنوز در ذهنش به اندازه ی واقعیت ملموس بود. این فیلم، بیانه ای از سمت تروفوست برای تسلیم نشدن و برای ادامه دادن. برای همراه کردن منطق و احساسات.
هوگو ازعشق بسیارگفت؛ اما به فرزندش طریقه ی مواجه شدن با ان را نیاموخت. ادل نمیدانست چطور از البرت عبور کند و اسیب نبیند؛ پس از او عبور نکرد.
یادداشتی از فریماه قربان خوان